گاهی هم مجبوری طوری رفتار کنی که تهِ دلت راضی به آن نیستی ولی انگار جور دیگر نمی شود؛ هرچقدر هم که جستجو میکنی راه دیگری پیدا نمی کنی.
کمی بعد به این رفتار خو می گیری، هنوز هم ناراضی هستی ولی دیگر خبری از آن اذیت شدن ها نیست.
یاد گرفته ای که تقصیر را گردن چیزی یا کسی غیر از خودت بیندازی و آسوده خاطر بمانی؛ نه؟!!
+ دنبال بهانه نگردیم، همه چیز ریشه در درون خود ما دارد.
کلمات خیلی بازیگوشن، یکجا جمع نمیشن تا یه جوری از حجم اونچه که توی مغزمه و داره سرریز میشه، کم کنم! مدام میام صفحهی جدید رو باز میکنم و به یه جا خیره میشم ببینم میتونم تمرکز کنم و یه چیزی بنویسم یا نه؟! بلکه دلِ دوستدارِ نوشتنم یکم قرار بگیره و مثل یه بچه نباشه که مدام گوشهی لباسم رو میکشه و میگه: پس کی مینویسی؟!»
نه مثل اینکه امروزم روزش نیست، حتی همین چند خط هم شروع یه متن خوشآبورنگ رو کلید نزدن و کلمات دستم رو توی پوست گردو گذاشتن و رفتن پی بازیگوشیِ خودشون :|
درباره این سایت